مرا می بخشی
گرچه دریای گناهم تو مرا می بخشی
تو خداوند رحیمی همه را می بخشی
دیر شد آمدنم چونکه نمی دانستم
هر که آید به سراغ تو بها می بخشی
ای دوابخش رئوف همه ی مخلوقات
دردمندی که تو را خوانده، دوا می بخشی
قهر تو شعله ی مهر است نمی سوزانی
می بری زنگ ز دلها و جلا می بخشی
بس که بخشنده ی بی منت و الرحمانی
عاشقان را به مناجات و دعا می بخشی
همه ممکن به خطایند به جر معصومین
عجب آن نیست که تنها تو خطا می بخشی
بارالها ز بزرگی تو بس حیرانم
من خطا می کنم اما تو عطا می بخشی
ما که یاران تو هستیم ولو در ظاهر
دشمن خونی خود را چه بسا می بخشی
نمک خوان تو خوردیم و نمکدانت را
ما ندانسته شکستیم شما می بخشی
چه کسی جرأت پرسیدن این را دارد
که فلان بنده ی خود را تو چرا می بخشی
از خود مرگ شنیدم که بمیرد هر کس
با دلی پر زغم کرب و بلا می بخشی
از خود عشق شنیدم که به دلها می گفت
دل که شد شیفته ی آل عبا می بخشی
رستگاران همه بی چون و چرا می دانند
هر که دل داده به شاه شهدا می بخشی
دل که در داغ حسین تو نسوزد دل نیست
سینه چاکان حسین را به نوا می بخشی
فانی عشق حسین تو فنا فی الله است
هر که دل داده فنا گشته بقا می بخشی
هر که یک بیت سرودی بسراید ز حسین
به جنان وعده نمودی که سرا می بخشی
مرتضی شافع حشر تو امیر الشعراست
شعرا را به امیرالشعرا می بخشی
به بزرگی و جلال و کرمت شکی نیست
گر چه دریای گناهم، تو مرا می بخشی
شاعر: فرهنگ خدایی
.: Weblog Themes By Pichak :.